قلی زاده پاشا با پیروزی انقلاب مسئوليت راه انـدازي شـرکت کشت و صنعت کارون به عنـوان بزرگترين واحد کشـت و صنعت کشور و خاورمیانه را پذيرفت
کارآفرینی به دلیل بالا و پایینهای بسیار اداره یک کسب و کار، افراد را به فولاد آبدیده بدل میکند و حالا اگر شما کارآفرین حوزه فولاد باشید، این وضعیت و شرایط به خاطر جنس کار، شما را سختکوشتر هم خواهد کرد. نکتهای که در زندگی اعظم قلیزاده پاشا، مدیرعامل شرکت ایران فولاد (ایرقو) به خوبی دیده میشود.
او متولد سال 1314 در یکی از روستاهای استان مازندران است. پدرش شیخنعمتالله، طلبه مدرسه صدر بود و خواروبارفروش بودند و کار کشاورزی هم میکردند. او دو برادر و یک خواهر دارد؛ یکی از برادرانش شغل کشاورزی دارد و برادر دیگرش مهندس کشاورزی است. قلیزاده پاشا سواد ابتدایی را در مکتبخانه آموخت و تقریبا 13 ساله بود که به بابل رفت و در دبستان تربیت (با مدیریت صابری) ثبت نام کرد و از همان روز سر کلاس پنجم نشست. البته به گفته خودش، درس خواندن و تحصیلش طولانی و پرماجراست. «کلاس هفت را در دبیرستان شاهپور بودم. بقیه سیکل اوّل (تا کلاس نهم) را بهصورت شبانه در قم خواندم. بعد به بابل برگشتم و کلاس دهم و یازدهم را در رشته عمومی ریاضی دبیرستان قنّاد ادامه دادم. سال دوازدهم را آمدم تهران و دانشآموز رشته ریاضی دبیرستان مروی شدم (35ـ1334). در همان سال دکتر اقبالی، رئیس دانشگاه تهران، اعلام کردند که دانشآموزان رشته ریاضی میتوانند درکنکور پزشکی شرکت کنند. چون به رشته پزشکی علاقهمند بودم سه ماه تابستان همان سال نشستم و دروس رشته طبیعی را خواندم و همهچیز را بهخوبی یاد گرفتم . امّا متاسفانه به محض اینکه سر جلسه امتحان نشستم همهچیز را فراموش کردم. چیز عجیبی بود! حتّی یک مسئله ساده یادم نیامد. مجبور شدم به رشته اصلیام بروم. در همان سال در کنکور دانشکده فنّی شرکت کردم. ظرف سه روز تمام معلومات ریاضیام بازآفرینی شد. خوشبختانه در دانشکده فنّی تهران در رشته مهندسی شیمی قبول شدم. آن موقع مرحوم بازرگان استاد ترمودینامیک و قبلاً نیز رئیس دانشکده فنّی بودند. در طول تحصیلات دانشگاهیام جزو دانشجویان ممتاز دانشکده بودم و معمولاً بورسیه میگرفتم. بعد از چهار سال موفّق شدم در رشته مهندسی شیمی فوق لیسانس بگیرم.»
با پایان تحصیل در دانشگاه قلیزاده پاشا در یکی از معدود کارخانههای صنعتی آن دوران (در اواخر دهه 30) مشغول به کار شد. به گفته خودش آن زمان چیزی به نام صنعت چندان و به معنی واقعی در کشور وجود نداشت و کلمه کارخانه محدود میشد به چند نام مانند کارخانه قند کهریزک، کارخانه سیمان ری، کارخانه تولید تفنگ برنو، نساجی شاهی (قائمشهر) و... که البته آنها هم محصولات و تولیدات نهایی چندانی نداشتند. در این فضا قلیزاده پاشا جذب صنعت ریختهگری و یکی از اولین کارخانههای مدرنی شد که به ایران آمد و اتفاقا در این مجموعه خوش درخشید. خود او در مصاحبهای آن دوران را اینگونه توضیح داده است: «من در سال 1340 مشغول شدم. صاحب این کارخانه، آقای داود رجبی (وزیر راه کابینه اعلم و دکتر مصدق)، آدم باسواد و تحصیلکردهای بود. او کارخانه را از سوئیس خریداری کرده بود و تحت نظارت کارشناسان سوئیسی، نصب و راهاندازی شد ولی به دلیل مشکلات بسیاری آنها نتوانستند کار را پیش ببرند و عملا با ورشکستگی روبهرو شدند. یک روز استخاره کردم که آیا آنها (سوئیسی) را از کارخانه بیرون کنیم یا نه؟ دیدیم آیه معروف «جاءالحق و زهقالباطل» آمد. وقتی نظر قرآن را دیدم روی این نظریه جدی شدم. به آقای مهندس شیرزاد (شریک آقای رجبی) گفتم: «من میتوانم کارخانه را از این فلاکت و ورشکستگی نجات دهم.» شیرزاد با تعجّب و ناباوری گفت: «مگر میشود؟ این کارخانه 700 کارگر و کارمند دارد!» گفتم: «آنها (سوئیسیها) تمام ثروت شما را از بین بردهاند.» بالاخره شیرزاد راضی شد که موضوع را با آقای رجبی در میان بگذارد. آقای رجبی در آن روزها به خاطر ورشکستگی در بستر بیماری بود. وقتی این پیشنهاد را شنید، خوشحال شد و پیغام داد: «قلیزاده اگر میتواند، بیاید درست کند.» بعد گفت: «چی احتیاج داری؟» من هم نظر و نیازهایم را مطرح کردم. اوّل 10 روز کارخانه را تعطیل کردم، چون میخواستم تمام دستگاهها را به دقّت چک کنم و سازمان جدیدی به آنها بدهم.»
قلیزاده پاشا زمانی که مدیریت کارخانه را در دست گرفت اولین گامی که برداشت تلاش برای پرداخت حقوق عقبافتاده کارگران و افزایش حق و حقوق آنها بود؛ اقداماتی که باعث همراهی کارگران با او و زمینهساز پیشرفت کار در این مجموعه صنعتی شد. قلیزاده پاشا حتی زمانی که صاحب کارخانه میخواست به دلیل نجات و احیای کارخانه یک خودرو به او پاداش بدهد، اعلام کرد به جای این کار بهتر است حقوق معوقه کارگران را پرداخت کنند. او حتی یک بار برای اینکه بتواند حق و حقوق عقبافتاده کارگران را وصول کند، به 5 نفر از آنها پیشنهاد داد تا اعتصاب کنند و او را گروگان بگیرند تا صاحب کارخانه حقوق آنها را پرداخت کند. نقشهای که عملیاتی شد و در نهایت با پرداخت حقوق عقبافتاده کارگران ختم به خیر شد.
فعالیت های سیاسی و تاسیس ریخته گری
اعظم قلیزاده پاشا یک انقلابی مذهبی است که از اواسط سال 1342 تدریس در دانشگاه تهران را شروع کرد و از سال 1343 یعنی یک سال بعد از تبعید امام خمینی فعالیتهای مخفی سیاسی اش گسترش پیدا کرد. خود او در مصاحبهای گفته است: «سال اوّل دانشکده فنّي که بودم، در مسجد هدايت تهران با شهيد رجايي و شهيد باهنر آشنا شدم و دوستيمان تا زمان شهادت ايشان ادامه داشت. در سال 1330، موقعي که در قم دانشآموز بودم، شهيد بهشتي معلّم زبان من بودند. يادشان به خير. افتخار داشتم که شهيد بهشتي، خطبه من و خانمم را در سال 1346 در مسجدالنّبي خواندند (ايشان در آن سال از آلمان به حج مشرّف شده بودند). با بقيه بزرگان هم به مناسبتهايي ارتباط و دوستي داشتم.»
البته فعالیتهای سیاسی تنها روی منش و رفتارهای قلیزاده پاشا اثر نداشت بلکه میتوان گفت مسیر زندگی او را هم عوض کرد و باعث شد شرکت و مجموعه صنعتی ریختهگری راهاندازی کند. «به تشویق مرحوم طالقانی، به فکر تاسیس یک شرکت ریختهگری افتادم. معتقد بودم خودمان باید مُبدع و خلّاق باشیم و نباید مرعوب غربیها شویم. به قول مرحوم آیتالله طالقانی، ما مسلمانها فقط حرف میزنیم، باید کار کرد. به همین خاطر در اساسنامهای که در سال 46 برای شرکت نوشتیم، قول و قرار کردیم که ماشینآلات را وارد نکنیم، خودمان تکنولوژی را بومی کنیم و طرّاحی، ماشینسازی و ریختهگری جزو برنامههای ما باشد. من از همان اوّل مدیرعامل بودم. الان هم هستم.»
انقلاب و کارهای جدید
قلی زاده پاشا با پیروزی انقلاب مسئوليت راه انـدازي شـرکت کشت و صنعت کارون به عنـوان بزرگترين واحد کشـت و صنعت کشور و خاورمیانه را پذيرفت و در مدت زمان کوتاهي اين شرکت را که توسط مديران آمريکايي اداره مي شد و پس از انقلاب به علت ترک 270 نفر از مهندسان و کارشناسان خــارجي عملا ً نزديک به يک سال کاملا تعطيل شده بود، با استفاده از کارشناسان داخلي احیا و دوباره راه اندازي کرد. او مدتی با حفظ سمت مسئوليت سرپرستي واحـد نيشـکر هـفـتتپـه را نيز برعهده داشت. او در سال 1360 رئیس سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران و معاون وزير صنايع و چندی بعد مشاور فنی وزیر دفاع شد.
او در زمان جنگ تلاش کرد تا به یاری جبهه ها و رزمندگان برود. «من در زمان جنگ، شرایط مهمّات و ابزارآلات جنگی را به دقت بررسی کردم. فهمیدم رزمندگان خمپاره و مهمّات کم دارند و امکانات لجستیکی ضعیف است. سال 63 تصمیم گرفتم تولیدات کارخانه را به ساخت خمپاره 120 میلیمتری تغییر دهم. دست به تولید زدیم و روزانه 2500 قبضه خمپاره تولید میکردیم. البتّه کارخانههای دیگر هم تدریجاً خمپارههای 60، 80 و 120 میلیمتری و گلوله توپ 150 میلیمتری را تولید میکردند.»
علاوه بر اینها قلیزاده پاشا در سال 1364 اقـدام بــه تأسيس شرکت کشت و صنعت مهياوه، با هدف احيای کشاورزي نوين در شرايط سخت و نـامنـاسب به منظور جلوگيري از مهاجرت روستایيان در استان قم کرد. در کنار این احیا و مدیریت شرکت ایرفو (از سال 1364) که پیش از انقلاب به یکی از شرکتهای مولد تبدیل شده بود و با پیروزی انقلاب بلاتکلیف رها شده و در وضعیت نامطلوبی به سر میبرد از دیگر فعالیتهای قلیزاده پاشا بود. ایرفو از آن تاریخ به بعد (از سال 1364 تاکنون) با ایجاد خطوط تولید جدید همانند سالهای 1347 تا 1357 مسیر رشد را سپری میکند. حالا با گذشت بیش از 40 سال فعالیت شرکت ایرفو که در صنایع فولادی، ریختهگری و ماشینسازی تجربه دارد، مجموعه کاملی از دیگ چدنی شوفاژ سانترال، پکیج چدنی شوفاژ دیواری و زمینی (در دو مدل آشپزخانه و موتورخانهای)، انواع یخچال فریزر، لوله و اتصالات چدنی فاضلاب، رادیاتور آلومینیومی، قطعات چدنی سنگین صنعتی و طراحی ماشینسازی خطوط تولید میکند. در این مجموعه بیش از 300 نفر به صورت مستقیم مشغول به کار هستند. کارخانهای که در سالهای 78، 79، 80 بهعنوان واحد نمونه کشوری انتخاب شده و دارای گواهینامهiso9001 و گواهینامه ملّی ایران است .آخرین پروژهای که مجموعه صنعتی ایرفو در دست بررسی و اجرا دارد.
اعظم قلی زاده پاشا معتقد است بزرگترین مشکل و بحران کنونی ایران اشتغال و بیکاری است. «این مشکل، البته یک مشکل است و همه باید برای حلّ آن تلاش کنند امّا مسئولان و متولیان امور قبل از هرچیز همّت کنند. وظیفه دارند فرهنگ کار را نهادینه و درونی کنند. جوان اگر بخواهد کار کند، باید بلندپروازی را کنار بگذارد، در برابر مشکلات خم به ابرو نیاورد و احساس شکست نکند. دولت وظیفه سنگینی بر عهده دارد. در حال حاضر برای هر فرصت شغلی 000/40 دلار اعتبار لازم است. من طرحهای زیادی در زمینه صنعت، کشاورزی و... دارم که اگر امکانات و اعتبار باشد حدود 100 هزار فرصت شغلی ایجاد میشود.»
او رمز موفقیتش را در سه چیز میداند: تعقّل، سختکوشی و توکل. خودش گفته است به یاد ندارد از کارکردن خسته شده باشد و از ادامه کاری که کرده، ناامید شدهباشد. «شک برایم معنا ندارد. به نظر من انسان میتواند با توکل، تعقّل، تدبّر و سختکوشی بر کلیه مشکلات فایق آید. توصیهام به جوانان این است که هرگز یأس و ناامیدی به خود راه ندهند و همیشه با امید و اتکا به قادر مطلق و با تمام وجود در خدمت آن کار قرار گیرند و صرفنظر از درآمدهای عادی و تجربهای که کسب کردهاند، قانع باشند.»